نویسنده: علی اله بداشتی *



 

کرامت اکتسابی در حکمت صدرایی

آنچه به لسان آیات و روایات گفته شد، خود بیانگر دیدگاه حکمت متعالیه است؛ چنانکه صدرالمتألهین بعد از غور در اقوال و آرای فلاسفه و اهل کلام می نویسد: «آخر الامر به نور ایمان بر من آشکار شد که قیاس هایشان عقیم و صراطشان غیر مستقیم است. پس زمام امورم را به خدا و رسولش سپردم. پس به آنچه از او به ما رسید، ایمان آوردم و تصدیق کردم و به هدایت او اقتدا کردم و در منهیاتش باز ایستادم تا امتثال امر خدای تعالی کرده باشم که فرمود: «وما آتاکم الرسول فخذوه و ما نهاکم عنه فانتهوا» (حشر (59): 7) تا اینکه [خداوند به برکت آن] آنچه لازم بود بر قلب ما گشود و مرا به فلاح و رستگاری رساند» (صدرالمتألهین، 1310ق، ج1: 11-12).
بنابراین، تنها به چند نکته از اسباب سعادت و کرامت از نگاه ملاصدرا اشاره می شود. در آغاز گفتیم که بر مبنای حکمت صدرایی، وجود، خیر و کرامت است و وقتی اصل وجود، کرامت است، درک وجود نیز موجب سعادت و کرامت می شود؛ چنانکه ملاصدرا در بیان حقیقت سعادت می نویسد: «وجود، خیر و سعادت است و ادراک وجود نیز خیر و سعادت است، اما چون وجودات به حسب کمال و نقص متفاوتند، پس هر جا وجود کامل تر باشد، سعادت در آنجا بیشتر است و به عکس ادراک سعادت هم به تناسب ادراک وجود، کمال و نقص می یابد؛ همان گونه که وجود
قوای عقلی، اشرف از وجود قوای حیوانی شهوی و غضبی است، سعادتش هم بزرگتر است» (همان، ج9: 123-124).
صدرالمتألهین در ادامه در چگونگی دست یافتن به سعادت حقیقی می نویسد: «بدان که نفس، وقتی به این سعادت و بهجت و سرور می رسد که خود را به اعمال و افعال پسندیده ای که پاک کننده نفس از کدورات و آلودگی های گناه است، عادت داده باشد و قلب را ازآلودگی ها و پستی ها مهذب کرده باشد» (همان: 125).
ملاصدرا، کرامت انسان را در گرو استکمال علمی و عملی و به عبارت دیگر، تحصیل حکمت نظری و حکمت عملی می داند. از این رو، غایت فلسفه را استکمال نفس انسانی به معرفت حقایق موجودات برای تشبه به باری تعالی ذکر می کند و می گوید: «این حکمت [نظری] است که مطلوب سید الرسل است آنجا که می فرماید: «ربّ ارنی الاشیاء کما هی» (همان، ج1: 20-21).
و در باب حکمت عملی می گوید: «غایتش این است که انسان متخلق به اخلاق الله شود و به صالحین ملحق گردد».

آسیب شناسی کرامت (آفات کرامت انسان)

همان گونه که اشاره شد، برای انسان دو نوع کرامت، متصور است: یکی ذاتی و فطری و دیگری اکتسابی. به اعتبار هر یک از این کرامت ها برای انسان مسؤولیت ها و حقوقی پیدا می شود که اگر آن مسؤولیت ها را انجام ندهد به طور طبیعی از حقوق مربوط به آن کرامت، محروم می ماند یا حتی از او سلب می شود؛ مثلاً گفتیم چون انسان، کرامت ذاتی دارد، حق آزادی، حیات و امنیت دارد.
همچنین گفتیم که تک تک افراد جامعه انسانی موظفند این حقوق را در مورد دیگران رعایت کنند، حال اگر کسی مسؤولیت خویش را انجام ندهد و برخلاف مسؤولیت خویش گام بردارد و به طور مثال حیات انسان بی گناهی را ظالمانه از او ستاند، این انسان، دیگر حق حیات ندارد و حق حیات او باید ستانده شود تا اصل حیات و امنیت شخصی افراد انسانی پاس داشته شود؛ چنانکه قرآن کریم می فرماید: «ولکم فی القصاص حیاة یا اولی الالباب» (بقره (2): 179)؛ ای خردمندان! بدانید برای شما در قصاص، حیات نهفته است.
به همین بیان در سایر حقوقی که به واسطه ی کرامت انسانی برای انسان بار می شود، تکالیفی نیز برای وی مقرر می گردد. از این رو، اگر انسانی از تکالیفی که بر عهده اوست سرباز زند، حقوق او نیز سلب می گردد. همچنین کسی که هواپرستی می کند و برای رسیدن به خواهش های نفسانی خویش، عرض و آبروی دیگران را از بین می برد، علاوه بر اینکه کرامت انسانهای دیگر را ضایع کرده است، کرامت انسانی خویش را نیز از بین برده است. از این رو، جامعه باید چنین انسانی را بات تنبیه و مجازات تأدیب نماید تا کرامت انسان حفظ شود. پس چنین نیست که اگر گفتیم انسان کرامت دارد و به واسطه کرامتش حق آزادی اجتماعی دارد می تواند هر کاری که خواست انجام دهد، بلکه در هر جامعه ای آزادی در چارچوب قوانین آن جامعه، تعریف می شود. جامعه اسلامی نیز قوانین خاص خود را دارد و کسی که می خواهد در چنین جامعه ای زندگی کند، موظف است قوانین شرعی را در اجتماع رعایت کند؛ مثلاً اگر برای پوشش زن و مرد و روابط افراد در جامعه، حدود و قوانینی - بر اساس شرع مقدس اسلام - وضع شده است، همه باید آن را رعایت کنند تا کرامت خود و جامعه را حفظ نمایند.

آفات کرامت اکتسابی

همان گونه که فضایل، سبب کرامت ویژه ای برای اهلش است، کوتاهی در انجام وظایف نیز سبب سقوط کرامتی است که به واسطه ی آن فضایل برای انسان کسب شده است؛ مثلاً مؤمن یا عالم یا عارفی که برای رسیدن به مطامع دنیوی، تملق حاکمان را می گوید، عزت خویش را زایل ساخته است؛ چنانکه صدرالمتألهین در مذمت صوفیان و عالمانی که برای رسیدن به مقامات دنیایی در خانه سلاطین را می کوبند، می گوید: «این گروه از یاد خدا غافلند. کجا از اهل دلانند؟! اگرذره ای از نور معرفت در دل آنها تابیده بودی، کجا درِ خانه ی ظَلَمه و اهل دنیا را قبله ی خود می ساختند و همیشه با نفس و هوا، نرد محبت می باختند» (صدرالمتألهین، 1376: 18-19).
بنابراین، همان گونه که اشاره کردیم علم و تقوا که نشانه عالمان و زاهدان است، موجب کرامت آنان است، اما به گفته ملاصدرا «اگر به دنیا روی آوردند و روی از جانب قدس و طلب یقین گردانیدند، متوجه ابواب سلاطین شده اند و ترک اخلاص و توکل کرده، طلب روزی و توقع آن از دیگران نمودند» (همان: 19) دیگر صاحب کرامت اکتسابی علمی و تقوایی نخواهند بود. پس کرامت فطری و کرامت اکتسابی انسان هر کدام
آسیب های خاص خود را دارد. البته رابطه بین کرامت فطری و ذاتی با کرامت اکتسابی از نظر منطقی عام و خاص مطلق است؛ یعنی عملی که کرامت ذاتی انسان را از بین ببرد، کرامت اکتسابی او را نیز نابود می کند.
خلاصه سخن اینکه انسان در حکمت متعالیه، صاحب کرامت ذاتی و اکتسابی است و هر کدام مسؤولیت ها و حقوقی دارند و از طرف دیگر آسیب هایی دارند که انسان باید با کسب علم، ایمان، تقوا و مبارزه با هواهای نفسانی، کرامت خویش و دیگران را پاسداری کند.

کرامت انسان و قوانین اجتماعی

در این باب، ذکر دو نکته دارای اهمیت است:
اولاً: کرامت انسان باید مبنای قوانین و مقررات اجتماعی قرار گیرد؛ به دلیل اینکه قانون و مقررات اجتماعی وضع می شود تا افراد جامعه با عزّت، آرامش و امنیت زندگی کنند و آزادانه بیندیشند و برای چگونه زیستن خویش تصمیم بگیرند. قوانین وضع می شوند تا روابط انسانها بر اساس میزان باشد؛ همان گونه که داد و ستدها باید میزان داشته باشد؛ زیرا اگر میزان و مقرراتی در جامعه نباشد به حق عامه ی مردم، ظلم می شود و این خلاف کرامت انسان است. بنابراین، وضع قوانین باید در جهت کرامت انسانی باشد؛ همچنانکه در اصل اول حقوق بشر به کرامت انسان اشاره شده و این ماده و دو ماده بعد از آن، اساس دیگر حقوق مطروحه در اعلامیه قرار گرفته است (حقوق بشر در جهان امروز، 1379: 6). بر این اساس، قانونی که کرامت فطری انسان را زیر پا بگذارد، ضمانت و مشروعیت اجرایی نخواهد داشت. بر طبق همین میزان در جامعه اسلامی که اکثریت مردم آن مسلمانند، قوانین باید مبتنی بر شرع مقدس اسلام باشد تا علاوه بر اینکه پاسدار کرامت انسانی همه انسانها باشد، کرامت ایمانی مؤمنان را نیز حفظ نماید؛ چرا که در غیر این صورت، با حقوق اکثریت اهل ایمان جامعه، مغایر خواهد بود.
ثانیاً: قانون باید در راستای کمال انسان باشد و قانونی که با کمال انسان سازگار نباشد، در جهت کرامت انسان هم نخواهد بود. همچنین اگر کمال انسان، مبنای قانونگذاری شود، پشتوانه فطری پیدا کرده و دوام و بقا خواهد یافت و دوام قانون نیز نشانه استحکام قانون است.

نتیجه گیری

1- کرامت انسان یک حقیقت وجودی است که در انسان، دارای پشتوانه فطری و وجودی می باشد.
2- کرامت انسان، امری ذومراتب و تشکیکی است و هر موجودی به میزان مرتبه وجودیش کریم است و این سلسله موجودات کریم تا خداوند کریم ادامه دارد.
3- کرامت ذاتی و اکتسابی دو مرتبه کرامت انسان هستند که برای هر فرد متصور است، لکن اولی افاضه فطری الهی و دومی تفضل پروردگار است که با تلاش انسان حاصل می شود.
4- کرامت ذاتی و اکتسابی، هر کدام مسؤولیت ها (تکالیف) و حقوقی را برای انسان می آورد که انجام آن مسؤولیت ها وظیفه اوست و در مقابل بر دیگران و جامعه است که حقوق وی را رعایت نمایند.
5- همه ی قوانین اجتماعی و حقوقی، باید مبتنی بر کرامت انسان باشند و الّا ارزش اجرا نخواهند داشت.
6- آفات و آسیب هایی کرامت انسان را تهدید می کند که باید با آنها مبارزه کرد.

پی‌نوشت‌ها:

* استادیار گروه فلسفه و کلام اسلامی دانشگاه قم.

منابع و مآخذ
1. قرآن کریم.
2. آقابخشی، علی و افشاری راد، مینو، فرهنگ علوم سیاسی، تهران، مرکز اطلاعات و مدارک علمی ایران، 1374.
3. الیاس انطون الیاس، القاموس العصری (فرهنگ نوین عربی به فارسی)، ترجمه سید مصطفی طباطبایی، تهران، نشر اسلامیه، 1358ش.
4. امام خمینی، سید روح الله، صحیفه ی امام، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (ره)، 1379.
5. جوهری، اسماعیل بن حمّاد، صحاح، تحقق احمد عبدالغفور عطار، بیروت، دارالعلم، 1368 ش.
6. حقوق بشر در جهان امروز، مرکز اطلاعات همگانی سازمان ملل متحد، تهران، 1379.
7. خامنه ای، سید محمد، ملاصدرا، تهران، بنیاد حکمت صدرا، 1379ش.
8. راغب اصفهانی، مفردات الفاظ القرآن، تحقیق صفوان عدنان داوودی، دمشق، 1412ق.
9. سبزواری، حاج ملاهادی، منظومه حکمت، قم، دارالعلم، چاپ سنگی، بی تا.
10. صدرالمتألهین، اسفار، بیروت، داراحیاء التراث العربی، 1310ق، 1990م.
11. ــــــــــــ، الشواهد الربوبیه، تصحیح سید جلال الدین آشتیانی، تهران، مرکز نشر، 1360ش.
12. ــــــــــــ ، رساله سه اصل، تصحیح محمد خواجوی، تهران، انتشارات مولی، 1376ش.
13. صدوق، خصال، قم، انتشارات جامعه مدرسین، 1403ق.
14. عبده، نهج البلاغه، بیروت، دارالبلاغه، 1413ق، 1993م.
15. فروغی، سیر حکمت در اروپا، تهران، انتشارات کتابفروشی زوار، 1344ش.
16. کلینی، محمدبن یعقوب، اصول کافی، (8 جلدی)، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1365.
17. ـــــــــــــ ، اصول کافی، (4 جلدی)، تحقیق سید جواد مصطفوی، تهران، دفتر نشر فرهنگ اهل بیت، بی تا، ج 1.
18. کمیسیون حقوق بشر اسلامی ایران، بروشور آموزشی - ترویجی، ش 10.
19. کوفی اهوازی، حسین بن سعید، المؤمن، تصحیح عبدالله صالحی، قم، نورالسجاد، 1386ش.
20. منتظری، حسینعلی، درسهایی از نهج البلاغه، تهران، نشر ساروی، 1380ش.
نشریه حکومت اسلامی، شماره 53.